از «من» که در آینهست بیزارم کن
شبنم بنشان به چهرهام، تارم کن
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
مرا سوزاند آخر، سوز آهی
که برمیخواست از هُرم گناهی
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم