گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را