سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری