ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود
بیشتر از پیشتر جانش معطر میشود
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد