ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند