چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند