آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند