شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد