در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين