به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين