یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم