عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟
به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم