شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی