در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی