به رغم زخم زبانها به غم، عنان ندهم
ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش
هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
این شعر را سخت است از دفتر بخوانیم
باید که از چشمان یکدیگر بخوانیم
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را