مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را