بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟
با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟
نمکپروردهات ای شهر من خیل شهیداناند
شهیدانی که هر یک سفرهدار لطف و احساناند
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
«ایمان به خدا» لذت ناچیزی نیست
با نور خدا، غروب و پاییزی نیست
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
در عرصۀ زندگانیِ رنگ به رنگ
کآمیختۀ هم شده آیینه و سنگ
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
وضو گرفتم و کردم به رب عشق توکل
زدم به رسم ادب بعد از آن به خواجه تفأل
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
فقط از شعله و مسمار گفتیم
از آشوب در و دیوار گفتیم
زبان با نام زهرا خو گرفتهست
گل یاس آبرو از او گرفتهست
در مکتب عشق، آبروداری کن
هر مؤمن رنجدیده را یاری کن
هلا! در این کران فقط به حُر، امان نمیرسد
که در کنار او به هیچکس زیان نمیرسد
شهر آینهدار میشود با یک گل
پروانهتبار میشود با یک گل
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
در آستانش شمس میآید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچههای شرقی «العفو» راهی نیست
عهدیست که بستهایم، برمیخیزیم
با آنکه شکستهایم، برمیخیزیم