لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
يارب از فرط گنه، نامهسياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم، چه كنم
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس