قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست