گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟