به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم