به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسلۀ ممکنات
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم