هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما