کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
ذلیل شد امیریاش، صغیر شد کبیریاش
شکسته شد توهّمِ شکستناپذیریاش
قلم به دست و عمامه بر سر، عبای غربت به بر کشیدی
به سجده رفتی و گریه کردی و انتظار سحر کشیدی
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش
شهادت میتواند مرگ در راه وطن باشد
شهادت میتواند خلوتی با خویشتن باشد
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
نعرهزنان ایستاد بر سر میدان شهر
رِند خیابان عشق، شیخ شهیدان شهر