روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید