در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت