پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت