خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من