سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
یک عمر شهید بود و، دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
تن فرزند بهر مادر آمد
اگر او رفت با پا، با سر آمد
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را