تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست