فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود