سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
یک عمر دلم غصۀ مولا خوردهست
تا حکم شهادت من امضا خوردهست
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را