شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی