دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم