کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
تابید بر زمین
نوری از آسمان
تبت پایین میآید سرفههایت خوب خواهد شد
دوباره شهر من حال و هوایت خوب خواهد شد
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟
به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
دریای سر نهاده به دامان چاه اوست
مردی که با سکوت خودش غرق گفتگوست
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
اعماق آیههای یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت