پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد