او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟