او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
 
    دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
 
    ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
 
    ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
 
    با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
 
    ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو