میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت