موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی