ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد