بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد