دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت