رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
 
    داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
 
    امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
 
    آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
 
    پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت