آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم