چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
 
    یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
 
    ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
 
    ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
 
    وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
 
    تو قرآن خواندی و او همزمان زد
زبانم لال هی زخم زبان زد
 
    عقولٌ قاصرٌ عن کُنهِ مَجدِه
وَ اَنعَمنا و فَضَّلنا بِحَمدِه
 
    خزان پژمرد باغ آرزو را
«گلی گم کردهام میجویم او را»
 
    عطش میگفت اِشرِب... گفت حاشا
تماشا کن تماشا کن تماشا
 
    برای خاطر طفلان نیامد
نه، ابری با لب خندان نیامد
 
    ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
 
    امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
 
    شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
 
    به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
 
    ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
 
    به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
 
    ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
 
    سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
 
    بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
 
    امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
 
    مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام
 
    باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من