السلام ای وارث نوح و خلیل!
ای جلال و جلوۀ رب جلیل!
 
    ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
 
    سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
 
    مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوهگر شده است
 
    نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
 
    مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
 
    انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
 
    دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
 
    تو ای مرغ شباهنگم، به حسرت بال و پر وا کن
صدای کوبۀ در شد، برو زهرا تو در وا کن
 
    افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
 
    طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
 
    ای روشنی آینه! ای آبروی آب!
اسلام تو حل کرد همه مسئلهها را
 
    دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
 
    چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
 
    ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند