تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود