بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود