رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری